معنی کم عقلی
فارسی به انگلیسی
Frivolity
واژه پیشنهادی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
عقلی. [ع َ] (ص نسبی) منسوب به عقل. هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده ٔ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده ٔ آن چیز ادراک شده یا نشده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مقابل حسی. و رجوع به عقل شود:
نظر تیره در این راه نداند سر خویش
ورچه رهبر بسوی عالم عقلی نظر است.
ناصرخسرو.
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.
مولوی.
- دلیل و حجت عقلی، برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد، در مقابل دلیل نقلی. (از فرهنگ فارسی معین):
ظاهری راحجت از ظاهر برم
پیش عاقل حجت عقلی برم.
ناصرخسرو.
سبک عقلی
سبک عقلی. [س َ ب ُ ع َ] (حامص مرکب) تنک خردی. سخافت. کم عقلی.
خام عقلی
خام عقلی. [ع َ] (حامص مرکب) حماقت. دیوانگی. کم عقلی. ناتوانی. (ناظم الاطباء). عمل خام رای. عمل ناقص رای.
مترادف و متضاد زبان فارسی
عقلانی،
(متضاد) نقلی
فرهنگ عمید
مبتنی بر عقل،
ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت میگیرد،
عربی به فارسی
دماغی , روحی , مغزی , هوشی , فکری , روانی
معادل ابجد
270